- یک بسی
- یک بارگی، همگی، جملگی
معنی یک بسی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تک سویه
پشت سرهم، یک نفس و بدون درنگ
یک لا، یک لایی، ویژگی جامۀ یک لا و نازک
متوالیاً، مدام، دایم پشت سرهم یک نفس بدون درنگ: پشت دستگاه دودکش می نشست و یک بند ناله کسالت آور و غم افزای آنرا بگوش همسایگان می رساند
یک بیک و متوالیا وپی درپی
یکدفعه مقابل دوبار، یکمرتبه دفعتا واحدتا، بی خبر غفلتا: ... وتا چندکرت این معنی اورا عادت شودتاناگاه یکبارش ببندد وبکشند
یکطرفی متمایل بیک جهت
Singleminded
de mente única
de mente única
jednostronny
целеустремлённый
одержимий
eendimensionaal
einseitig
d'esprit unique
concentrato
एक-minded
এক-minded
tek amaçlı
mwenye mwelekeo mmoja
一心一意的
一心不乱な
חד-מחשבתי
มีสมาธิเดียว
موحّدٌ
در یک کنار، جدا
یک سو شدن: کنایه از به کنار شدن، کنار رفتن، به دست آوردن برائت
یک سو کردن: کنایه از کنار گذاشتن، جدا کردن، یکسره کردن، برای مثال هرچه باداباد حرفی چند می گویم به او / کار خود در عاشقی این بار یک سو می کنم (مصطفی میرزا - لغتنامه - یک سو)
یک سو نهادن: کنار گذاشتن، برای مثال جدایی گمان برده بودم ولیکن / نه چندان که یک سو نهی آشنایی (فرخی - ۳۹۴)
یک سو شدن: کنایه از به کنار شدن، کنار رفتن، به دست آوردن برائت
یک سو کردن: کنایه از کنار گذاشتن، جدا کردن، یکسره کردن،
یک سو نهادن: کنار گذاشتن،